در سال ۱۹۶۷، روانشناس ایرانی به نام آلبرت محرابیان مقالهای با دادههای جدید و پیشگامانه منتشر کرد.
تجربه مشتری
تجارب محصول زمانی حاصل میشوند که مصرف کنندگان با محصولات ارتباط برقرار کنند؛ مثلاً زمانی که مصرف کنندگان محصولات را جستجو، بررسی و ارزیابی میکنند (هوک، 2002).
برای یک خرده فروشی توانایی در پیش بینی، آشنایی سریع با نیازهای مشتری و افزایش رضایت مشتری برای حفظ یک مزیت رقابتی و بقای کسب و کار همیشه حیاتی هستند.
مهمترین شاخصها در اندازهگیری BEM ابعاد تجربه برند در سطح عملیاتی میباشند.
تمایز این کتاب با سایر کتاب های حوزه بازاریابی(چرا این کتاب را حتما باید بخرم؟)
تجربهی ادراکی حاصل یک تحریک چند بعدی است و اولین فرآیندی است که از طریق آن مصرف کنندگان به برندهای محصولات در حال نمایش واکنش نشان میدهند.
براساس قانون “مور” ، تعداد ترانزیستورهای مورد استفاده در پردازندهها هر دو سال یکبار دو برابر خواهد شد. بسط این قانون در تعاملات انسانی عنوان می کند که هر ۲۰ سال یک بار، انسان قادر است هزار برابر با دیگران تعامل کند. در تعالی تجربه مشتری نیز قانونی به نام “پپرز” بیان شده است.
در گذشته، شرکتها از شاخصهای مقرون به صرفه عملیاتی و شاخصهای عملکرد مالی سطح بالا استفاده میکردند.
نتایج تحقیق میشل استار (2009) بر روی بیش از 800 مدیر شاغل در آمریکا و اروپا نشان میدهد که:
نظریه انطباق توضیح میدهد که تمایل مشتریان به خرید محصولات و خدمات مطابق با خود تصویر شخصی است. مشتریان ارزش را به علامتهای تجاری اضافه میکنند و آنها ترجیح میدهند با محصولات یا برندهای سازگار با خود/ یا تصورات خود تعامل کنند.
احساسات لذت گرایانه توسط رفتارهای ذاتی انگیزشی مانند بازی، فعالیت های اوقات فراغت، ورزشها، قدردانی، زیبایی شناسی، مسابقات، خلاقیت و سرگرمی ها بوجود میآیند.
مدیریت تجربه مشتری، یک استراتژی است که روی عملیات و فرآیندهای یک تجارب پیرامون نیازهای فردی مشتری تمرکز میکند. این بیانگر یک استراتژی است که منجر به یک معامله برنده بین فروشنده و مشتریاش میگردد.
در علم بازاریابی تعاریف متعددی از تجربه مشتری بیان شده و دیدگاه های متفاوتی نسبت به آن وجود دارد که در ادامه به چند مورد از آنها اشاره می شود:
هزاره جدید، عصر تجربه مشتری به حساب میآید. عصر دیجیتال، نحوه تعامل مشتریان و شرکتها با یکدیگر را متحول کردهاست و ظهور شبکههای اجتماعی، سازمانها را وادار کردهاست که رویکردشان نسبت به برقراری ارتباطات را تغییر دهند.
باید کتاب «اقتصاد تجربه: کار کردن همچون نمایش است و هر کسب و کاری نیز به صحنه میماند»، نوشته ب. جوزف پاین، و جیمز هـ. گیلمور، را بخوانید.
نظریه ارزیابی احساس بعنوان پایه ای در رابطه بین تجربه برند و وفاداری استفاده شده است ضمن اینکه واسطِ ارزش ویژه برند و احساسات هیجانی می باشد(لازاروس ،1999).
بحث در مورد تجربه در علم بازاریابی به شکل جدی از سال 2000 شروع شده و روز به روز گسترش پیدا کرده است(کارو و کووا، 2007). در ادبیات بازاریابی، مفهوم تجربه در زمینه های مختلف مورد بررسی قرار گرفته است