در سال 1920، جان واتسون این ایده را مطرح کرد که تبلیغات میتواند افراد را از طریق ایجاد احساسات عاطفی، تحت تاثیر قرار دهد.
بنابراین به جای استفاده از روشهای منطقی برای بیان سودمندی محصول، استفاده از روشهای عاطفی را به عنوان یک جایگزین بسیار موثرتر پیشنهاد نمود. به طور خاص روشهای عاطفی به برانگیختن احساسات مصرف کنندگان از طریق افزایش عزت نفس و مسائل مربوط به ناخودآگاه و خودپنداره افراد، اشاره دارند. شیمپ و مدن (1988) اولین نویسندگانی هستند که احساس عشق در بازاریابی را معرفی کرده اند. آنها از نظریه عشق بین فردی اشتنبرگ (1986) به نام نظریه مثلثی عشق در زمینه بازاریابی استفاده کرده اند.
احساسات نسبت به برند عبارتند از : پاسخها و واکنشهای هیجانی و عاطفی مشتریها نسبت به برند. احساسات به برند هم چنین با جریانهای اجتماعی که تحت تأثیر برند ایجاد میشوند در ارتباط هستند. موارد شش گانه زیر مهم ترین هیجانات و احساسات در بحث برندسازی به شمار میآیند که باید مورد توجه شرکتها قرار گیرند:
- گرمی: زمانی که برند احساس آرامش بخشی را در مشتریها ایجاد میکند و حس آسودگی و صلح و دوستی را در آنها به وجود میآورد.
- سرگرمی: این احساس باعث میشود تا مصرف کنندگان حس خوشی ، شادی ، سرور و سرزندگی را تجربه کنند.
- شور و برانگیختگی: به مصرف کنندگان حس زنده بودن و پرانرژی بودن را میبخشد.
- احساس امنیت: احساس اطمینان ، آرامش خاطر و امنیت را ایجاد میکند.
- پذیرش اجتماعی: ایجاد حس پذیرش فرد توسط اجتماع- که در نتیجه استفاده از یک برند در ذهن دیگران ایجاد میشود موجب میشود که ویژگیهای محصول به مصرف کنندگان نسبت داده شود و آنها را در جایگاه اجتماعی برتری قرار دهد.
برای آشنایی بیشتر با مفهوم عشق به برند،کتاب دانشنامه برند را مطالعه بفرمایید.